سری اول نیروی دلتا از طبس شروع میشود و نشان میدهد که اینها در طبس شکست خوردند و نتوانستند عملیات رهایی گروگانهای سفارت آمریکا در ایران را انجام بدهند. به آمریکا بازگشتند و خود را بازسازی کردند. در نیروی دلتا 2 وارد آمریکای مرکزی شدند و زمینهای را ایجاد کردند تا آمریکا مبتنی بر زمینهسازی این سری از فیلم نیروی دلتا به پاناما حمله و در آنجا امانوئل نوریگا را دستگیر کرد. این بخشی از کارکرد هالیوود در دوره بعد از جنگ سرد بود.بخش دوم جستجوی دشمن جدید بود. چون حالا کمونیسم و شوروی پاشیده بود، باید دشمنی دست و پا میشد. در اینجا تروریسم خود را به صورت جدی نشان داد. شاخصترین فیلمی که در این زمینه ساخته شد فیلم under siege یا "تحت محاصره" بود که استیون سیگال در آن بازی کرد. رونالد ریگان رئیس جمهور آمریکا یک هنرپیشه بود. به عنوان هنرپیشه چهار پنج چهره شاخص در سینمای آمریکا شاگردان او هستند. یکی از آنها استیون سیگال است که بازیگر شاخصشان محسوب میشد. در این فیلم نبرد ناو میسوری در حال بازگشت از جنگ عراق است و در اقیانوس توسط چریکهای کره شمالی ربوده و موشکهای اتمی آن به سمت خاک آمریکا هدفگیری میشود. در اینجا استیون سیگال باعث رهایی این ناو میشود. این فیلم زمینهای برای نشان دادن این موضوع بود که در آینده آمریکا با تروریسم از چه نوعی مواجه خواهد بود و نگرانیها را در این زمینه بسط دهد. پس این دو هدف، تشریح نظم نوین جهانی و جستجوی دشمن جدید، اهدافی بودند که در این ده سال از 1991تا 11 سپتامبر 2001 تحقق یافت. در این دوره همچنان ماچوئیسم بروز داشت. در این دوره مهمترین نقش را از آرنولد شوارتزنگر میبینید.سری فیلمهای متعدد آرنولد و ماچوئیسم و قهرمانان افسانهای با بازوان عضلانی و سینههای ستبر مشخصه این دوره است. در 11 سپتامبر 2001 که برجهای دوقلوی ورلد سنتر در شهر نیویورک منهدم شد، گفتند که این کار القاعده است.الیاس کوهن از American Enterprise Institute و جیمز ولسی رئیس پیشین سازمان سی.آی.اِی، مقالهای نوشت. جیمز ولسی هم در دانشگاه کالیفرنیا یک سخنرانی کرد. طی آن اعلام کرد که جنگ جهانی چهارم شروع شده است. در واقع جنگ جهانی دوم 1939ـ1945، جنگ جهانی سوم 1945ـ1990 و جنگ جهانی چهارم جنگی است که علیه کمونیسم و مارکسیسم نیست بلکه علیه "اسلام" است. به بهانه 11 سپتامبر مقدمات فراهم شده بود. آقای جیمز ولسی بعداً آن سخنرانی معروف را تحت عنوان یک مقاله منتشر کرد. ویلیام کوهن هم به آن پرداخت. اعلام کردند که در جنگ جهانی چهارم با 22 کشور برخورد خواهند کرد. طبیعتاً طبق برآوردها، اولی و دومی افغانستان و عراق و لبنان، سوریه، ایران و سودان کشورهای بعدی بودند. شما همچنان این درگیری و چالش را میبینید. اعلام آقای جورج بوش مبنی بر اینکه ممکن است مبارزه با تروریسم اسلامی سه چهار دهه طول بکشد و حرف دونالد رامسفلد وزیر دفاعش که گفت، بیش از 25 سال طول خواهد کشید، سخنی به گزاف نبود. آن درگیری که شما در افغانستان، پاکستان و یمن میبینید بخشهایی از همان طرح کلی جنگ جهانی چهارمی است که مد نظر بود. در اینجا میبایست هالیوود نقش خود را در تبیین این موضوع ایفا میکرد. از پنج هدفی که هالیوود از 11 سپتامبر به این سو دنبال کرده است، اولین کارکرد هالیوود در سینمای استراتژیک تبیین و ترسیم دشمن جدید است. این دشمن ایدئولوژی مشخصی دارد که اسلام است. در واقع تروریسم با ماهیت اسلامی است. این تبیین در قالب اسلام هراسی موضوعیت یافت. در حقیقت دومین هدف آن اسلام هراسی است که به آن islamophobia میگویند. اگر کسی علیه یهود چیزی بگوید، به او anti judaism یا anti semitism یعنی ضد یهود گفته میشود، ولی اگر کسی علیه اسلام باشد، به آن اسلام ستیزی نمیگویند، بلکه اسلام هراسی میگویند. به این معنا که پدیده هراسناکی به نام اسلام وجود دارد و چنین تأثیری را میگذارد. هدف دوم تبلیغ تروریسم اسلامی است. معرفی صحنه تمدنی تقابل سومین کارکرد هالیوود بود. این صحنه تقابل را در ریشه تاریخی آن دنبال میکنند. فیلم معروف اسکندرچند سال پیش زمینه این بحث بود. در ادامه فیلم300 بود که عمدتاً حتماً دیدهاید و میدانید چگونه زمینه تقابل را نشان میدهد. این ساز و کار با فیلمهایی که جهان عرب، ایران، پاکستان و حوزه کشورهای اسلامی را زمین تهدید و خطر معرفی میکند، یکی از جهتگیریهای هالیوود در این دوره بوده و هست. در واقع تصویری که ویژه صحنه تقابل در ذهن مخاطب جهانی از سرزمینهای امروزی اسلامی ایجاد میشود، تصویری جدی است. یکی از زنهای هنرپیشه ایرانیتبار سریال 24 دو سه سال قبل، بعد از آنکه در این سریال نقشی را ایفا کرد، مصاحبهای داشت. در این سریال نشان می داد که مسلمانها تروریستند. ایرانیها و مسلمانان به نقش این خانم ایرانیتبار در این سریال اعتراض کرده بودند. او مصاحبهای رسمی با رادیو فردا داشت و گفت: «متأسفم بعضیها ناراحت شدند. البته قبول دارم که همه مسلمانها تروریست نیستند، اما متأسفانه همه تروریستها مسلمانند.» این حرف فلسفی در حد قد و قواره هنرپیشهای این چنینی نیست. کما اینکه در فیلم رندیشن و چند فیلم سینمایی ضد تروریستی دیگر در انگلیس و آلمان اوج فیلم همین جمله از زبان کاراکتر اصلی فیلم است. آنجایی که میخواهد نشان دهد در تقابل با مسلمانان نیستند، همین است. در فیلمی که درباره داستان بمبگذاریهای در متروی لندن و اتوبوسها در لندن بود، وقتی در پلیس لندن یک افسر که مسلمان است، به این قضایا اعتراض میکند، به او گفته میشود، "یادت رفته است؟ البته ما همیشه گفتهایم که همه مسلمانها تروریست نیستند، ولی همه تروریستها مسلمانند." این شاه بیتی فلسفی در عمده سری فیلمهای سینمایی و سریالهاست که به عینه خود را نشان میدهد. معرفی صحنه تمدنی تقابل به این معنی است که مسلمانها اساساً آن خطر و تهدید را دارند. کار چهارمی که هالیوود در این دوره انجام داده مواجهه با دین و عالم ماورا به ویژه از طریق القا، خرافه و جادو بوده است. مشخصاً هری پاتر، نارنیا و ضمن اینکه وارد فیلمهای ترنس مدرن میشویم مثل کنستانتین، دروازه نهم ساخته پولانسکی، وکیل مدافع شیطان و مجموعهای از این دست فیلمها آثاری است که به طور مشخص یک هدف جدی را دنبال میکنند. این هدف مواجهه با دین، خلق ماورایی جعلی و ایجاد تأثیر مورد نظر است. دو سال قبل در تیر ماه 1386، کلیسای کاتولیک رم فراخوانی کرد و کاردینالها، اسقفها و کشیشهای ارشد کاتولیک از سراسر جهان در شهر مکزیکوسیتی جمع شدند. در همایش سه روزه بررسی کردند تا ببینند علت و زمینه بسط و شیوع شیطان پرستی در جهان چه بوده است. این بیانیه را کشیشی قرائت کرد و در همه رسانههای دنیا منعکس شد. حرف اصلی بیانیه رسمی کلیسای کاتولیک این بود که عامل اساسی زمینه بسط شیطان پرستی در دهه گذشته هری پاتر بوده است. در واقع هری پاتر در بسط غیبی جعلی و اصالت خرافه و جادو تأثیر داشته است. در ایران هم دو سال قبل از این همایش یعنی 84ـ85، بعضی از دوستان دانشجو یکی دو مورد پایاننامه دانشجویی با توجه به منابع غربیها در حوزه ادبیات انگلیسی نوشتند. در این پایاننامهها منابع موجود در ادبیات انگلیسی را که معتقد بود هری پاتر تأثیر خرافی داشته است مورد بررسی قرار میداد. امروزه در آموزش و پروش آمریکا هری پاتر متنی است که بیش از همه جمهوریخواهها به دنبال آن هستند، ولی دموکراتها به "نارنیا" توجه میکنند. مجموعه فیلمهای نارنیا به عنوان یک ادبیات استراتژیک ماهیت شیطان پرستی دارد. لوسیفر در این سلسله فیلمها همان شیطان موعودی است که روزی میآید. اینها یک "دمون" دارند که شیطان نخستین است. یک "سیتن" دارند که لفظ عبری عام شیطان است. شرارت را برای "ایول" قائلند و در نهایت مفهومی به نام لوسیفر را شیطانی میدانند که میآید.شما لوسیفر را در فیلم سینمایی کنستانتین میبینید که در انتهای فیلم از بالا به پایین میآید و زمان متوقف میشود. یعنی شیطان زمان است. همان طور که ما میگوییم، امام زمان یعنی امام بر زمان است. شیطان پرستها هم شیطان موعود دارند که میآید و نوید بخش است. در «دروازه نهم» پولانسکی، آن خانم لوسیفر و شیطانی است که آن فرد را هدایت و راهنمایی میکند، اما در مجموعه نارنیا آن دختر بچه کوچک که لوسی نام دارد و راه را به سرزمین یخها باز میکند، لوسیفر است و بقیه را هدایت میکند. خانمی که نقش ملکه یخها را بازی میکند همان کسی است که در فیلم کنستانتین نقش حضرت جبرئیل را بازی میکند. چهرهای که از حضرت جبرئیل به نام گابریل در فیلم کنستانتین میبینیم و آن دو بالی که دارد، به عنوان یک فرشته آسمانی تمثیل شده است. در صحنه آخر وقتی لوسیفر پایین میآید و زمان متوقف میشود، بالهای جبرئیل میسوزد. اصولاً کسانی که صورت بیروحی دارند و حالتی در چهرهشان نیست برای نقشهای منفی در نظر گرفته میشوند. این خانم در فیلم نارنیا ملکه سرزمین یخهاست و در فیلم کنستانتین حضرت جبرئیل است. فضای ترسیم شده کاملاً ضد دینی و نفی عالم ماورا است و اصالت خرافه و جادو را دارد. پنجمین کاری که هالیوود در این دوره انجام داده است معرفی و القای سبک زندگی آمریکایی در سری american pie است. دورهای است که دیگر ایدئولوژیها را به سایر ملتها نمیدهند. چون روشنفکرهایشان به دنبال بحثهای ایدئولوژیک میروند و عوام جامعه به دنبال کار دیگری میروند. بهتر است به جای اینکه در هر جامعه روشنفکرپروری کنیم، مستقیماً با خود مردم صحبت کنیم و به آنها مفهومی به نام سبک زندگی بدهیم. در حقیقت میوه آن تفکر را به آنها بدهیم. an american way of life یا american lifestyle به معنی شیوه زندگی آمریکایی، گزارهای است که روح حاکم بر آن را در سری فیلمهای طنز امریکن پای ارائه کردهاند. البته از قبل شروع شده بود، ولی در فضای بعد از 11 سپتامبر نهادینه شد و به عنوان موارد مطالعاتی اصلی برای بحث زندگی آمریکایی جدی شد. البته در این سری از سریالها به این موضوع خیلی جدی پرداخته شده است. این پنج هدف:1.تبیین و ترسیم دشمن جدید یعنی اسلام 2.مطرح کردن اسلام هراسی یا اسلامو فوبیا 3.معرفی تقابل تمدنی 4.مواجهه با دین و عالم ماورا5.معرفی و القای سبک زندگی آمریکایی به عنوان تنها راه و روش زندگی بشر امروز.اهدافی است که هالیوود در حوزه سینمای استراتژیک از واقعه 11 سپتامبر به این سو درچند سال گذشته سعی در تحقق آنها دارد. میتوان دوره جدید را دوره جامعهسازی حرفهای از سوی هالیوود و تلویزیون آمریکا نامید که در آن اتوپیای لیبرالیسم و لیبرالیسم نو در سه سطح مردم چینی (mation building)، سیستم چینی (system bulding) و دولت چینی (state building) ارائه میشود که در اینجا سبک زندگی آمریکایی را مبنای مردم چینی قرار میدهد. بحثی در طرحریزی استراتژیک در علوم اجتماعی است که وقتی میخواهیم جوامعی را طراحی کنیم باید سبک زندگیشان را شکل دهیم. اهمیت سریال لاست در دوره جدید به این دلیل است که هر سه سطح را با هم ارائه و اتوپیای کاملی را به شما معرفی میکند. اهمیت سریال 24 در این است که دولت چینی را به شما نشان میدهد. به عبارتی عملکرد و ساز و کارهای یک دولت را نمونه سازی میکند. تأثیری که فیلم زنان خانهدار سرسخت یا مستأصل میگذارد، در مقوله سبک زندگی و چگونگی ساز و کارهای آن است. از این جهت دوره جدیدی شروع شده و در 10، 15 سال گذشته حجم عظیمی سریال ساخته شده است. در واقع بالاتر از یک کتاب مقید، داستان، رمان و فیلم سینمایی حرکت عظیمی صورت گرفته است. تأثیرگذاری فیلمهای سینمایی و سریالهای جوامع دیگر نظیر ژاپنیها، چینیها و کرهایها که بعضی از آنها مثل جواهری در قصر و افسانه جومونگ در ایران نمایش داده شد و همین طور فیلمهای کشور خودمان در این حوزه همگی طیف شناسی و دستهبندی شد. این نشان میدهد که در 20 سال آینده در مناسبات تمدنی عظیمترین سطح تأثیرگذاری مربوط به حوزه این سریالهاست. آنچه که اهمیت دارد این است که این هم ابدی نیست.
منبع: http://www.rajanews.com/detail.asp?lang_id=&id=49576